خسته ام ....
باور کن !
از این سوال بی جواب
که هر لحظه می پرسم..
یعنی الآن کجاست......!؟
خسته ام ....
باور کن !
از این سوال بی جواب
که هر لحظه می پرسم..
یعنی الآن کجاست......!؟
روزی میرسد که در خیال خود
جای خالی ام را حس کنی
در دلت با بغض بگویی:
"کاش اینجا بود"
اما من دیگر
به خوابت هم نمی آیم !!!
برایش نوشتم:
"به امید فردای بهتر واسه هردومون"
دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرد!!!
بعدهــــــــــــــــا فهمیدم
آن روز "الف" فردا را
یادم رفته بـــــــــــــــــــود..
ﺍﺯﻡ ﭘــــﺮﺳـــﯿــﺪند: . . .
ﻣــﻨــﺒــــﻊ ﻧـــــﻮﺷــﺘــــﮧ ﻫــﺎﯾـــﺖ ڪـــﺠــﺎﺳـــــﺖ ؟ . . .
گــفــتــــم ﺯﯾـــﺎﺩ ﺩﻭﺭ ﻧـﯿـﺴـــﺖ . . .
ﯾــــڪــــــــــــ ﻭﺟــﺒــﯿـــﮧ ﺑـــﻐـــﻀــمــــــﮧ . . .!!
اعصابم این روزها عین بیسکویت شده …
از اون بیسکویت هایی که یک هفته میمونه ته کیفت ، که یادت میره بخوریـــش …
همون ته له میشه ، خورد میشه ، پودر میشه !
وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !
فکر نکن که فراموشت کرده ام ….
یا دیگر دوستت ندارم !
نه ….
من فقط فهمیدم :
وقتی دلت با من نیست ؛
بودنت مشکلی را حل نمی کند ،
تنها دلتنگترم میکند … !
امکان هجرت تو
تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت
من پیشتر،دیده بودم
جرقه محال ماندنت را
در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،
چون ماهی آزاد به جریان آب
نبودنت،
مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند
چقدر سنگین شده اند شانه هایم!
آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
تعداد صفحات : 48